سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 13 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

تنگه تیزآب

یه روز عالی و پر از شادی در تنگه تیزآب 😍 امروز از طرف کلاس مشاعره داداش سینا رفتیم تنگه تیزآب  مامان جون فاطمه هم افتخار دادن و باهامون اومدن ♥♥♥♥ اونجا تا میتونستی آب بازی کردی و یه لحظه از آب بیرون نیومدی😂 عصر‌های مرداد را باید کنار شما نفس کشید چه در کافه‌های شهر چه در حیاط خانه، چه در کنار درختان سرسبز و صدای پرندگان سرمست... عصرهای مرداد را باید کنار شما نفس کشید بیخیال تمام دردسرها و مشکلات بیخیال تمام غم‌های گاه و بیگاه باید کنار شما بود و ثانیه‌ها را گره زد به تمام اتفاقات پر از خوشی و خوش‌عطر دنیا... عصر‌های مرداد را باید کنار شما نف...
26 مرداد 1401

پسر باهوش من

سامان مامان اصلا باورم نمیشه  انقدر زود واکنش نشون بدی 😍 خدایا شکرت 🥰 وقتی که دوساله شدی شروع کردیم روش دوزبانگی رو با کارتن  و اینکه روزی 4 ساعت فقط کارتن مناسب سنت و زبان اصلی نگاه میکردی، اگر هم که حوصله نداشتی فقط میذاشتم پخش بشه داخل خونه😍 جوری شده که الان اصلا دلت نمیخاد چیز دیگه نگاه کنی و کاملا به اون کارتن ها عادت کردی  امروز عصر که داشتی با عروسکت بازی میکردی، داداش سینا گفت بیا مامان سامان داره یه چیزی با خارجی میگه 💃💃💃 کامل تو حال خودت بودی  شعرهای کارتن ها رو کامل باهاشون میخونی  حروف الفبای انگلیسی رو با شعر همراهشون میخونی  نمیدونی چقدر خوشحالم  وقتی...
24 مرداد 1401

محرم 1401

عزیز دلم محرم امسال و هر ده شب و خونه ی عمو کمالی بودیم و حسابی خوش میگذروندی و سیه زنی میکردی آخر شب هم منتظر نذری میموندی و تا بهمون نمیدادن بیرون نمی یومدی😀 بودنتون انقدر قشنگه که قربون هر لحظه بودنتون کنارم میرم 🥰😍😘 عزاداریات قبول جان مادر...  ...
18 مرداد 1401
1